( 79)اولیا اطفال حقاند ای پسر |
|
غایبی و حاضری بس با خبر |
( 80)غایبی، مندیش از نقصانشان |
|
کو، کشد کین از برای جانشان |
( 81)گفت اطفال مناند این اولیا |
|
در غریبی فرد از کار و کیا |
( 82)از برای امتحان خوار و یتیم |
|
لیک اندر سر منم یار و ندیم |
( 83)پشتدار جمله عصمتهای من |
|
گوییا هستند خود اجزای من |
( 84)هان و هان این دلقپوشان مناند |
|
صدهزار اندر هزار و یک تناند |
اولیا اطفال حقّاند: چنان که در حدیث آمده است «الخَلقُ کَلُّهُم عِیالُ اللَّه: آفریدگان همه عیال خداىاند.»[1] اما اولیا را نزد خدا مرتبتى خاص است.آنان گزیده این عیالهاىاند، و عنایت خدا به ایشان از دیگر عائله بیشتر.
غایبى و حاضرى...: «یاء» را در هر دو کلمه مىتوان وحدت یا مصدرى گرفت (در غیبت و حضور بر خاطرها اشراف دارند یا آن جا که غایباند هم حاضرند.)، چنان که مکرر در مثنوى آمده است اولیا بر ضمیر بندگان اشراف دارند، خواه در حضور و خواه در غیبت.
غیبت و حضور : دو اصطلاح عرفانى است. «غیبت» بىخبر ماندن از خود است، به خاطر واردى بر دل. و «حضور» مقابل آن است. و غیبت و حضور بدین معنى از صفت اولیاست. لیکن در بیت مورد بحث، معنى نخست مقصود است چنان که در بیت بعد فرماید: اگر غایباند مپندار بىخبرند.
گفت اطفال مناند...: قشیرى از حمزة بن یوسف، و او به سند خود از عایشه از رسول (ص) آرد که فرمود: «مَن آذَى لِى وَلِیًّا فَقَدِ استَحَلَّ مُحارَبَتىِ: هر که ولیى را از آن من آزار دهد جنگ مرا روا شمرده است.»[2] مرحوم فروزانفر حدیث «الخَلق کلهم عیال اللَّه» و «الصوفیة اطفال فى حجر الحق» را مأخذ گرفتهاند، لیکن حدیث قشیرى مناسبتر مىنماید.
کار و کیا: یعنی در پیشگاه حضرت حق جلال وشکوه خاص دارند.
از براى امتحان...: اولیاى خدا به صورت ژنده پوش، و در دیده دنیا پرستان بىمقدارند تا معلوم شود قدر آنان را چه کسى مىشناسد. شعیب را مىگفتند:« إِنَّا لَنَراکَ فِینا ضَعِیفاً» تو را در میان خود ناتوان مىبینیم.»[3]
پشت دار: یعنی حامی و پشتیبان همهْ آنها، نگاه دار، پناه.
ور همىبیند چرا نبود دلیر پشت دار و جان سپار و چشم سیر
803 /د6
صد هزار اندر هزار:
چون از ایشان مجتمع بینى دو یار هم یکى باشند و هم ششصد هزار
184 /د2
( 81) حق فرمود این اولیاء که به غربت افتاده و تنها و بىکساند و در ظاهر جلال و عظمتى ندارند اینها اولاد مناند . ( 82) اینها براى آزمایش خوار و یتیم شدهاند ولى در باطن من یار و ندیم آنها هستم. ( 83) نگهدارى من پشت و پناه همه آنها است مثل اینکه اعضاء من هستند. ( 84) هان آگاه باش که این دلق پوشان من میلیونها هستند ولى یک نفرند.
در این ابیات مولانا ظاهراً به این حدیث نبوی نظر دارد که: «الخَلقَ کُلّهُم عَیالُ الله» و شاید به این سخن شبلی اشاره دارد: «الصوفیةُ أطفالُ فی حجرِ الحق» مولانا بر این باور است که اولیاء از همه چیز خبر دارند، زیرا آگاهی آنها به علم الهی پیوسته است. اگر جسم آنها در نزد ما حاضر نباشد یا اگر در حال خاصی، نزد حضرت حق نباشند، دلیل نقصان آنها نیست و اگر کسی به آنها نسبت نقصان دهد، پروردگار از او انتقام میگیرد. اگر آنها در ظاهر غریب مینمایند، در پیشگاه خلق «کار و کیا» و جلال و شکوه خاصی دارند. مولانا میگوید: برای آزمایش انسانها، اولیا را به ظاهر خوار و بیکس مینماییم. تعدد و کثرت آنها در ظاهر است و همهْ آنها در حقیقت یکی هستند. مولانا، همانگونه که در ابیات سرآغاز دفتر سوم اشاره داشت، اینجا نیز بیان میکند: کثرتاندیشان خیال میکنند که کثرت و تعدد ظاهری میان اولیاءالله و عارفان راستین، کثرت و تعدد حقیقی است، درحالیکه جوهرِ حقیقی و معنوی آنان یکی بیش نیست، زیرا همهْ آنان در حقیقتِالله و وجود واجب، محو و فانی و به بقای حق باقیاند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |